loading...
دفاعی
رضا میردار سلطانی بازدید : 1 دوشنبه 11 آذر 1392 نظرات (0)
 

آخرین دور مذاکرات میان نمایندگان ایران و شش قدرت جهانی درباره ی برنامه اتمی جمهوری اسلامی، در شهر آلماتی قزاقستان، بدون دستیابی به نتیجه‌ ی مشخصی پایان یافت و حتی برای دور بعدی مذاکرات نیز زمان و مکان مشخصی تعیین نشد. مذاکرات استانبول، و بعدها بغداد، مسکو و اخیرا دو دور مذاکره در آلماتی در حالی بی نتیجه به پایان رسیدند که افکار عمومی و حتی بسیاری از تحلیل گران سیاسی، نسبت به مذاکرات استانبول بسیار خوش بین بودند و انتظار داشتند توافق روشنی از آن حاصل شود. عدم دستیابی به توافق و نتیجه ی مورد قبول و سازنده در مذاکرات و برگزاری پی در پی آنها، نه تنها از اهمیت مذاکرات کاسته و به نوعی بدبینی در افکار عمومی دامن زده است، بلکه این شائبه را نیز مطرح ساخته که هر دو طرف دنبال وقت کشی بوده و قصد جدی برای توافق و به نتیجه رساندن مذاکرات را ندارند.

این در حالی است که با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی ایران، به خصوص در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه، به نظر می رسد این کشور بیش از همیشه نیازمند کاستن از تنش های موجود و تزریق آرامش به فضای اقتصادی و سیاسی جامعه است. از سوی دیگر کشورهای عضو 1+5 نیز هر کدام به تنهایی دلایل و انگیزه هایی دارند که آنها را به نتیجه بخش بودن مذاکرات علاقمند می سازد. تحت چنین شرایطی این سوال مطرح است که چرا چندین دور مذاکره ی برگزار شده به نتیجه ی رضایت بخشی نرسیده است؟ و علی رغم افزایش هزینه های تحمیل شده به طرفین، راه برون رفت از شرایط موجود حاصل نشده است؟

برای پاسخ به سوالاتی از این دست توجه به چند نکته ضرورت دارد که مهم ترین آنها ماهیت گروه 1+5 می باشد. علی رغم توافق نظر و وحدت رویه ی ظاهری موجود میان اعضای 1+5 می توان کشورهای عضو این گروه را به سه دسته تقسیم کرد:

- روسیه و چین

این دو کشور به ظاهر دوست که بیش از سایر اعضای 1+5 خود را مشتاق و خواهان به نتیجه رسیدن مذاکرات نشان می دهند، بیشترین نفع خویش را چه در حوزه ی اقتصاد و چه در زمینه های سیاسی، در عدم توافق و دنباله دار بودن تنش می بینند و لذا منطق منافع حکم می کند که چندان تمایلی به خاتمه ی آن نداشته باشند. از این گذشته، چین به عنوان یک قدرت نوظهور که خواهان سهم بیشتر و ایفای نقش موثرتر در مسائل بین المللی است، دید متفاوتی نسبت به موضوعات جهانی دارد که این دید متفاوت آن را به عنوان یک قدرت شرقی در برابر غرب قرار می دهد. روسیه نیز که سابقا در قالب اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو ابرقدرت دوران جنگ سرد محسوب می شد، در تلاش برای قدرت یابی و کسب مجدد جایگاه گذشته، خود را در تضادِ منافع با غرب می بیند. علاوه بر این، مهمترین مساله در مورد این دو قدرت شرقی، موضع یکسان آنها در برابر نظم موجود جهانی است که آنها را به عنوان نگهبانان وضع موجود مطرح می سازد و در تضاد کامل با رویکرد ایران، به عنوان یک کشور به چالش کشنده ی نظم موجود، قرار می دهد.

- امریکا

آمریکا که بعد از فروپاشی شوروی خود را تنها ابر قدرت جهان می بیند، طی دو دهه ی گذشته در تلاش برای تبدیل شدن به هژمون مسلط مرزهای امنیتی خود را بیش از گذشته گسترش داده و تمام مناطق جهان را حوزه ی امنیتی خود قلمداد می کند. چنین برداشتی به ناچار این کشور را در مقابل قدرت های نوظهوری قرار می دهد که با رشد در حوزه ی اقتصادی و تامین بخشی از هزینه های مربوط به چالش های جهانی، خواهان نقش آفرینی سیاسی و برخورداری از منافع و مزایای مربوط به قدرت های بین المللی در این حوزه هستند. تحت چنین شرایطی تجمیع ناپذیری منافع امریکا با چین امری بدیهی است، به خصوص که آمریکا برخلاف چین خواهان تغییر در نظم موجود و دخیل کردن متحدان خود (ازجمله آلمان و ژاپن) در امور مربوط به مدیریت جهانی (در قالب دارندگان حق وتو در شورای امنیت) است. روسیه نیز به عنوان یکی دیگر از قدرت های محافظه کار با تغییرخواهی هرچند روبنایی امریکا در نظم بین المللی، مشکل دارد، به خصوص که برخی جنبه ها و ریشه های رقابت بین دو بلوک شرق و غرب در دوران جنگ سرد، هنوز بر روابط دو کشور و مواضع بین المللی آنها سایه افکنده است. رویکرد تغییر طلبانه ی آمریکا در امور جهانی، علی رغم تمام اختلافات موجود، این کشور را در زمره ی نزدیک ترین کشورها به رویکرد ایران در قبال نظم فعلی جهان قرار می دهد.

- کشورهای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان)

سه کشور فوق هرچند در قالب اروپایی بودن برخی ملاحظات یکسان نسبت به موضوعات مختلف جهانی از جمله ایران دارند، اما میان آنها نیز اختلافات فاحشی وجود دارد که مهمترین آنها را می توان نسبت به موضوعات اقتصادی اتحادیه ی اروپا میان آلمان و فرانسه و نسبت به ماهیت اتحادیه ی فوق میان انگلیس و دو کشور دیگر مشاهده کرد. با این وجود همانطور که ذکر شد با اندکی اغماض می توان رویکرد آنها را نسبت به ایران یکسان در نظر گرفت، رویکردی که در قالب 1+5، در حال نزدیک شدن به موضع آمریکا و در تنش با مواضع چین و روسیه است. تحریم هایی که اتحادیه ی اروپایی با محوریت سه کشور فوق علیه ایران به تصویب رساند و مخالفت روسیه و چین و تائید آمریکا را به دنبال داشت، شاهدی بر این ادعاست. مشکلات مالی و اقتصادی که گریبان اتحادیه ی اروپایی را گرفته است و همزمانی آن با رشد و بهبود اوضاع اقتصادی امریکا، مهمترین دلیلی است که سه کشور اروپایی را به امید مشارکت بیشتر امریکا در برطرف ساختن مشکلات اقتصادی قاره ی سبز، به سمت نزدیکی هرچه بیشتر به ایالات متحده سوق می دهد. ناگفته پیداست که افزایش همگرایی با آمریکا سبب تشدید واگرایی با چین و روسیه شده و شکاف بین اعضای شرقی و غربی 1+5 را تعمیق می کند.

تقسیم بندی فوق و تفاوت های ذکر شده میان اعضای 1+5 نشان می دهد که در عرصه ی عمل نمی توان انتظار داشت که همه ی کشورهای طرف مذاکره رویکرد یکسان نسبت به ایران و انتظارات مشابهی از توافق داشته باشند. با در نظر گرفتن اینکه به جز آلمان، پنج کشور دیگر، اعضای دائم شورای امنیت می باشند، می توان نحوه ی رسیدن به توافق در شورای امنیت را تائیدی بر نتیجه گیری فوق دانست؛ معمولا برای توافق در موضوعات مختلف، اعضای شورا به صورت دو یا چندجانبه بده بستان هایی را خارج از شورا انجام می دهند و تصمیم گیری و توافق در شورا صرفا نسبت به آنچه که خارج از آن توافق شده است، جنبه ی تائیدی دارد. در نتیجه نمی توان انتظار داشت که تنها با یک برنامه یا پیشنهاد بتوان نظر همه ی طرف ها را در مذاکره جلب کرد و این یکی از مهمترین دلایل ناکامی مذاکرات به خصوص در چند دور اخیر، بعد از مذاکرات استانبول، بوده است.

جدای از ناکامی های فوق، به نظر می رسد 1+5 دیگر آن اهمیت سابق را نداشته باشد. در این رابطه اگر مهمترین دلایل شکل گیری 1+5 موارد زیر در نظر گرفته شود:

  • با توجه به نگرانی حاصل از احتمال درگیری نظامی با ایران و هزینه های ناشی از آن برای منطقه و جهان، این گروه برای هماهنگ کردن واکنش جهانی نسبت به برنامه ی هسته‌ای ایران شکل گرفت.
  • امریکا به منظور کاستن از هزینه های مهار ایران با شریک ساختن دیگران، افزایش ضریب تاثیرگذاری تحریم ها و تشدید انزوای ایران با مشروع جلوه دادن اقدامات خود، اجازه داد تا موضوع هسته ای ایران در قالب 1+5 پی گیری و به نتیجه برسد.

با توجه به شرایطی که امروزه حاکم است، 1+5 به نوعی ماهیت وجودی خود را از دست داده است، چرا که با رویکرد جدید اوباما به خصوص در دور دوم، چشم انداز اقدام نظامی دست کم در کوتاه مدت بسیار بعید به نظر می رسد و هم اینکه تمایل امریکا برای مذاکره ی مستقیم با ایران و عدم تمایل برای شریک کردن دیگران در منافع توافق، همگرایی و اقدام در چارچوب 1+5 را برای این کشور بی اهمیت ساخته است. لذا تلاش برای به نتیجه رسیدن در قالب مذاکره با 1+5 نمی تواند چندان تامین کننده ی انتظارات ایران باشد.

نتیجه گیری

در نهایت با توجه به آنچه که ذکر شد می توان نتیجه گیری کرد که توافق با 1+5 امکان پذیر نیست و اگر توافقی هم صورت بگیرد، نمی تواند چندان استوار و تامین کننده ی منافع و انتظارات ایران باشد. چرا که به نوعی 1+5 را می توان مظهر و نماد نظام موجود بین المللی دانست که به دلیل تضاد منافع فراوان نمی شود با آن توافق کرد. اما این به آن معنا نیست که نمی شود با اعضای آن به توافق رسید. لذا ایران برای عبور از بن بست فعلی می تواند دو انتخاب داشته باشد:

  1. برای مذاکره با 1+5، شش طرح مذاکره ی مستقل جهت مذاکره با طرفین و رسیدن به توافق داشته باشد. به عبارت دیگر شش (1+5) طرح و پیشنهاد مذاکراتی تهیه شده و مذاکره به صورت دوجانبه با هرکدام از کشورهای عضو صورت گیرد، به نحوی که توافق نهایی با تمام اعضا، تائیدی بر توافقات دو جانبه باشد.
  2. به طور مستقیم با امریکا و تنها با آمریکا وارد مذاکره و توافقات راهبردی شود.
 
 

افزودن نظر

کد امنیتی
Refresh

 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظرتون درباره ی وبلاگ چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 12
  • بازدید کلی : 65